لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 34 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
ارسطو
جنسیت: مرد
تولد و وفات: ( ... )س سیزدهم و چهاردهم قمری
محل تولد: مشخص نیست.
شهرت علمی و فرهنگی: خطاط
وی از شکستهنویسان است. به خط وی قطعهای است به قلم کتابت خفی خوش که چنین رقم دارد: "...ارسطو در طهران تحریر کرد در حالت افسردگی و دلتنگی در منزل...نور چشم مکرم میرزا علی اکبر در قورخانهٔ مبارکه محض یادگاری قلمی شد ، الراجی ارسطو ، ۱۳۱۳".
ارسطو و طرح
طرح از نظر ارسطو آینده ای از روح و احساس است که بر کالبد آثار ادبی دمیده می شود.
ارسطو معتقد است در نمایشنامه ها تعدد شخصیت های مختلف نمی تواند در روند شکل گیری و حرکت بخشی اثر تاثیر بگذارد. از نظر او می توان حتی با یک یا دو شخصیت نمایشنامه ای را به صحنه برد لیکن خلق حوادث متنوع و بی شمار لازم و غیرقابل اجتناب است. به عبارت ساده تر ارسطو برحضور عنصر حادثه در داستان و نمایشنامه ها بیشتر از حضور و نقش شخصیت ها معتقد است. البته او تراژدی را به جای آن که یکی از شاخه های نمایشنامه در نظر بگیرد، یکی از انواع و قالب های ادبی می دانست. به همین دلیل صحنه های نمایشنامه ها را جزیی از اجرای نمایشنامه به حساب می آورد:
«یک تراژدی بدون تماشاچی و هنرپیشه هم می تواند تاثیر برانگیز باشد.»
معمولاً در یک نمایشنامه جنبه های مختلفی چون کنش و گفت وگو وجود دارد که تنها برای اجرا شدن به روی صحنه مناسب است و ارزش آن تنها بر روی صحنه مشخص می شود.
ارسطو به ماهیت نمایشنامه بیش از روش ارایه و القای آن، به تماشاچیان اهمیت می داد. برای او مهم ترین مساله در نمایش شرح حوادث با توجه به رابطه علی و توالی زمانی است. به همین دلیل از نظر ارسطو طرح نمایشنامه نباید کوتاه و خلاصه باشد. او می گفت که یک نمایشنامه باید به تفصیل ارایه شود و اگر کوچکترین تغییری در طرح آن داده شود دیگر اثر قابل قبولی نخوهد بود. پس طبق نظریه ارسطو طرح نمایشنامه های شکسپیر که غالباً از داستان ها و افسانه های کهن ایتالیایی اقتباس شده بود فاقد ارزش هستند؛ چرا که شکسپیر طرح اولیه آثار خود را از آن ها اقتباس کرده بود و در طرح آن ها دست برده بود؛ هرچند که طرح اقتباس شده با اصل آن شباهت های زیادی دارد، اما نمایشنامه هایی که شکسپیر خالق آن است از لحاظ تکنیکی و ادبی از ارزش والایی برخوردار هستند. طبق نظریه ارسطو نمی توان شکسپیر را یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان جهان محسوب کرد، به همین ترتیب طرح نمایشنامه های «سوفوکلس» نیز طبق نظریه ارسطو قابل قبول نیستند، چون او نیز بنای آثار خود را اساطیر یونان و روم قرار داده است.
طرح در نمایشنامه همچون دانه های زنجیری است که حوادث را به هم متصل می سازد و آن ها را به سوی پایان نمایشنامه هدایت می کند. در این حالت خاص طرح روح تراژدی است آن چنان که روح یک رمان است. در حالی که در رمان های امروزی بیشتر برای عنصر شخصیت و ذهنیت او ارزش قایل هستند. نویسندگان معاصر می خواهند بیشتر ذهنیت شخصیت های خود را درشت نمایی کنند؛ البته آن ها به خود شخصیت ها علاقه مند نیستند، بلکه شخصیت های داستانی را به خاطر روح و روانشان و مشخص کردن گوشه های مبهم و تاریک ذهن بشر دوست دارند. آن ها می خواهند حتی تجربیات خاص خود را از طریق ذهن شخصیت ها مطرح سازند. به همین دلیل در بسیاری از داستان های جدید، نویسنده تمایل به تک گویی پیدا می کند. چنین مساله ای در قرن نوزدهم نیز یک بار به وجود آمد. در قرن ۱۹ در اروپا نمایشنامه نویسان غیرمتحرک، شخصیت های نمایش را به تک گویی واداشتند. آشکار است که بین رمان های جدید و نمایشنامه های قدیم تناوب چشمگیری وجود دارد. به همین دلیل نظرات ارسطو را به طور کامل نمی توان به تمامی قالب های ادبی تعمیم داد. به طور مثال رمان «اِما» نوشته جین آستین شباهتی با تراژدی سوفوکلس ندارد. شکسپیر در نمایشنامه هاملت کلیه مفاهیم اخلاقی و مسایل مختلف را از طریق حادثه و کنش های داستانی نشان داده است. در صورتی که در رمان های جدید چون «اولیس» نوشته ج
یمزجویس فردیت و ذهنیت شخصیت ها مطرح است. ارسطو عناصر اصلی نمایشنامه را به ترتیب اهمیت این گونه ارایه داده است. او ابتدا طرح را مهم ترین عنصر قلمداد کرده است بعد از آن شخصیت از نظر ارسطو دارای اهمیت است و پس از آن تفکر و ایده موجود در نمایشنامه. در مرحله آخر ارسطو به نثر و شیوه نگارش اثر توجه دارد او تنها بر این چند عنصر اشاره کرد و از نحوه شکل گیری و ارتباط منطقی بین آن ها سخنی نگفته است. در حقیقت ارسطو طرح را تعریف کرده است ولی از جنبه تخصصی اجزای آن را مورد بررسی قرار نداده است. ارسطو می گوید تراژدی تقلید از یک حادثه ناگوار است. او تراژدی را به سه بخش عمده شروع وسط و پایان تقسیم کرده است. از نظر او شروع، یک نمایشنامه تراژدی بخشی است که وجودش لازم به وجود بخش دیگری نیست. ارسطو شروع یک نمایشنامه را متکی بر خود می داند و می گوید شروع داستان هیچ ارتباطی با دیگر بخش های داستان ندارد.
بخش وسط حتماً باید بعد از بخش اول بیاید و تکمیل کننده آن باشد.
بخش پایان در حقیقت نتیجه گیری و پایان نمایشنامه است. طبق گفته او یک طرح منسجم نباید در هر لحظه و هر مکانی شروع شود و به پایان رسد، بلکه باید طبق قانون از پیش تعیین شده باشد. اندازه یک اثر باید مشخص باشد و تا آن جایی داستان پیش رود که در حافظه بماند. البته ارسطو درباره طولانی بودن نمایشنامه بر این اصل نیز معتقد بود که شخصیت اصلی باید از موقعیت خوب به بد و یا برعکس برسد و تا زمانی که تغییری بزرگ در زندگی اش رخ نداده نمایشنامه نباید به پایان رسد.
ارسطو در ایران
حکایت ترجمه فارسی آثار ارسطو با ترجمه رساله «درباره نفس» او توسط افضل الدین کاشانی (بابا افضل)، در قرن هفتم هجری آغاز می شود. افضل الدین کاشانی تلخیصی از یکی از شروحی که بر ترجمه عربی اسحق بن حنین از این رساله نوشته شده بود را به فارسی نقل کرده است. البته این ترجمه همیشه با اصل کلام ارسطو مطابق نیست و قطعاتی از شرح را نیز دربرمی گیرد. افضل الدین کاشانی همچنین رساله دیگری منسوب به ارسطو را با عنوان «کتاب التفاحه» یا «تفاحیه» از منابع عربی به فارسی برگردانده است. قدما بر این باور بودند که این رساله حاصل بحث و گفت وگوهایی است که ارسطو در آخرین لحظات عمر خود، در بستر بیماری با شاگردانش انجام داده است. این رساله در قرون وسطای میلادی با عنوان «سیب نامه» شهرت داشته است، اما امروزه آن را منحول (مجعول) می دانند. هر دو رساله در مجموعه مصنفات بابا افضل کاشانی، به تصحیح آقایان مجتبی مینوی و یحیی مهدوی در سال ۱۳۳۷ به طبع رسیده است. اما ترجمه صحیح و امروزین درباره نفس در سال ۱۳۴۹ به قلم علیمراد داوودی منتشر شده است.
اما سرآغاز ترجمه های امروزین آثار ارسطو، ترجمه کتاب «سیاست» او توسط حمید عنایت در سال ۱۳۳۷ بود. در همان ایام، «فن شعر» (بوطیقا)، با سه ترجمه مختلف از آقایان سهیل افنان (محقق و اسلام شناس ترکیه ای تبار)، فتح الله مجتبایی و عبدالحسین زرین کوب انتشار یافت. در سال ۱۳۴۳ نیز «اصول حکومت آتن» را محمدابراهیم باستانی پاریزی ترجمه کرد. «اخلاق نیکوماخوسی» مهمترین اثر اخلاقی ارسطو، به طور کامل در سال ۱۳۵۶ توسط ابوالقاسم پورحسینی ترجمه شد. اما بخش هایی از این کتاب نیز حدود یک دهه پیشتر، در سه اثر مستقل، توسط صلاح الدین سلجوقی (چاپ کابل) و ع. احمدی در کتاب «فلسفه اجتماعی» و هوشنگ آذری ترجمه شده بودند که بعضاً از ترجمه پورحسینی دقیق تر هم بودند. «فیزیک» (سماع طبیعی) ارسطو با عنوان «طبیعیات» در سال ۱۳۶۳ ترجمه شد.
«متافیزیک» (مابعدالطبیعه) نیز در سال ۱۳۶۶ با ترجمه شرف الدین خراسانی از روی متن یونانی انتشار یافت. محمدحسن لطفی این سه اثر سترگ پیش گفته ارسطو (اخلاق نیکوماخوسی، فیزیک و متافیزیک) را یک بار دیگر در سال ۱۳۷۸ به فارسی برگرداند. گفتنی است مقاله نخست متاف
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 59 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1-درباب شعروتقلید
سخن ما درباره شعرو انواع آن است، و اینکه خاصیت هر یک از آ« انواع چیست و افسانه شعر را چگونه باید ساخت تا شعر خوب باشد، آنگاه سخن از اجزاء و از سایر اموری که به این بحث مربوط است خواهیم راند وبا رعایت ترتیب طبیعی نخست از ان امری آغاز می کنیم که به حسب ترتیب مقدم هست. شعر حماسی و شعر تراژدی و همچنین شعر کمدی ونظم دیتی رامب و همچنین بخش عمده هنر نی زدن و چنگ نواختن به طور کلی انواع تقلید به شمار می آیند. اما در عین حال در سه جهت با یکدیگر تفاوت دارند، زیرا با وسایل تقلید در آنها مختلف است، یا موضوع متفاوت است ویا شیوه تقلید در آن ها تفاوت دارد.
همان گونه که پاره ای مردم، بسیاری از چیزها را که از طریق صنعت ویا بر سبیل عادت، تصویر می کنند به وسیله الوان و نقوش تقلید می نمایند، و بعضی دیگر آ« گونه چیزها را به وسیله اصوات تقلید می کنند، در هنرهای مذکور هم کار بر همین منوال است . تمام این هنر ها چیزها را به وسیله ایقاع و لغظ و آهنگ تقلید می کنند. نهایت آنکه این وسایل را گاهی با هم جمع می دارند و گاه جدا از یکدیگر به کار می برند، چنانکه در نی زدن و چنگ نواختن و هنرهایی از این گونه همچون هنز نواختن نی هایی که چند لوله دارد ، تقلید تنها به وسیله آهنگ و ایقاع انجام می گردد. در صورتیکه رقص فقط به وسیله ایقاع، وبدون آهنگ انجام می پذیرد و سبب این امر آن است که رقاصان به مدد ایقاع هایی که اشکال رقص تعبیر و بیان آنهاست طبایع اشخاص و آنچه را آنها انجام می دهند یا از آن رنج می برند تقلید می نمایند .
اما آن گونه هنر که به وسیله لفظ تقلید از امور می کند، خواه آن لفظ به صورت نثر باشد یا شعر ، وآن شعر هم خواه مرکب باشد از انواع و خواه نوعی واحد باشد تا هب امروز نام خاصی ندارد و هیچ لفظ مشترکی نیست که آن را بتوان به یطور یکسان، هم بر اداهای مقلدانه سوفرون و کسنارک اطلاق کرد وهم بر مکالمات سقراط ، یا اینکه هم برداستانهایی که در وزن ثلاثی سروده می شود و هم بر مکالمات اطلاق نمود وهم بر اشعاری که در مراثی ساخته می شود و امثال آنها، الا آنکه مردم را عادت بر این است که بین نوع اشعار و اوزان آنها حکم به اتحاد می کنند و بدین ملاحظه بعضی گویندگان را مرثیه پرداز و بعضی از حماسه سرا نام می نهند اما لفظ شاعر را بر همه اطلاق می کنند. لیکن آنها را نه از بابت موضوع و ماهیت کارشان شاعر می خوانند، بلکه فقط از بابت وزنی که در سخنان خویش به کار می برند چنانکه اگر کسی هم مطلبی از مقوله علم طب یا حکمت طبیعی را به سخن موزون اداکند برسبیل عادت او را نیز شاعر می خوانند. در صورتیکه بین سخن هومر و سخن انباذ قلس جزدر وزن هیچ شباهت ونیست و از انی رو صواب آن است که ازین دو یکی ار شاعر بخوانیم و آن دیگر را اگر حکیم طبیعی بخوانیم اولیتر است ، و همچنین اگر کسی اثری به وجود بیاورد که از مقوله تقلید باشد، و در آ« تمام اوزان مختلف را به هم در آمیزد چنانکه خرمون منظومه کنتورس ار ساخته است و اوزان مختلف را در آن بهم آمیخته است باید او را نیز شاعر بخوانیم، این هاست تفاوت هایی که در انی امورد باید در نظر گرفت . از فنون و هنرها بعضی هم هستند که تمام وسایل سابق الذکر را ، چون ایقاع و آواز و وزن به کارمی برند. مثل اشعار دیتی رامب، نوموس، تراژدی و هم کمدی، الا آنکه بعضی از این فنون، وسایل سه گانه ، مذکور را با هم به کار می برند و بعضی هر یک را جداگانه
2- انواع شعر
کسانیکه تقلید می کنند کارشان توصیف کردارهای اشخاص است و این اشخاص نیز به حکم ضرورت یا نیکانند یا بدان چون اختلاف در سیرت تقریباً همواره به همین دو گونه منتهی می شود از آنکه تفاوت مردم همه در نیکو کاری و بدکاری است. اما کسانی را که شاعران وصف می کنند یا از حیث سیرت انها را برتر از آنچه هستند توصیف می کنند، یا فروتر از آنچه هستند و یا آنها را به حد میانه وصف می کنند و در این باب شاعران نظیر نقاشانند.
چنانکه پولی گنوت ، فی المثل مردم را بهتر از آنچه در واقع هستند تصویر می کرد و پوزون ، انها را بدتر از آنچه هستند تصویر می نمود. اما دیونی سیوس آنها را به همان گونه ، که در واقع چنان اند، نمایش می داد . ازین جا پیداست که هر یکی از انواع تقلید که آنها را برشمردیم از همنی جهات با یکدیگر تفاوت ها دارند و برحسب تفاوت موضوع با یکدیگر اختلاف پیدا کرده اند.
بدینگونه در رقص ودر نی زدن ودر چنگ نواختن نیز، همین تفاوت ها ممکن است پیش بیاید و همچنین در نثر وهم در شعری که با آواز همراه نباشد. چنانکه هومر فی المثل اشخاص داستان خویش را برتر از آنچه هستند تصویر می نماید و کلیو فون آنهارا چنان که هستند تصویر می نماید. اما همگون که از اهل ثاسوس بوده است و اولین سازنده اشعار پارودیا است، و همچنین نیکوخارس سازنده منظومه دییلیاد هر دو اشخاص داستان خویش را پست تر از آنچه هستند نمایش می دهد و این اختلاف در دیتی رامب و نوموس هم هست. چه ، دراین دوشیوه هم ممکن است مردم و اشخاص داستان به همان شیوه ای تصویر کرد که تیموثه و فیلوکس دز تصویر سیکلوپ ها کرده اند، و همین تفاوت است که تراژدی را هم از کمدی جدا می کند، زیرا این یکی مردم را فروتر از آنچه هستند تصویر می کند و آن دیگر برتر و بالاتر
.
3-انواع تقلید
تفاویت دیگر نیز بین این هنرها هست و آن مربوط است به شیوه ای که هر یک از آنها درتقلید دارند. چون ، شاعر در عین آنکه موضوع واحدی را با وسایل واحد ومشابه تقلید می کند، ممکن است آن را به صورت روایت از زبان دیگری نقل کند، چنانکه هومر کرده است. یا آنکه از زبان خود گوینده و بی مداخله شخص راوی آن را نقل نماید ، ویا ممکن است که تمام اشخاص داستان را در حین حر کت ودر حال عمل تصویر بنماید.
این هاست تفاوت های سه گانه ای که در انواع تقلید –چنانکه در آغاز سخن گفتیم – وجود دارد. تفاوت هایی که مربوط است به وسایط تقلید، به موضوع تقلید ، و به شیوه تقلید . بدین ترتیب، از یک نظر می توان گفت سوفو کل و هومر هر دو یک نوع تقلید می کنند، چون موضوع تقلید هر دو اعمال و اطوار اشخاصی است که برتر و بالاتر از ما هستند، و از جهت دیگر نیز می توان گفت سوفوکل و اریستوفان هر دویک نوع تقلید می کنند چون هر دوشان اعمال و اطوار اشخاصی را تقلید می کنند که درحال عمل و حرکت هستند.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..Doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 24 صفحه
قسمتی از متن word (..Doc) :
ارشمیدس (Archimedes)
212 ق.م - 278 ق.م
ارشمیدس یکی از بزرگترین دانشمندان ریاضی و مکانیک در عصر خودش بود. پدرش فیدیاس که منجم بود او را برای آموزش از سیراکوز به مدرسه ریاضیات اسکندریه فرستاد. شهر اسکندریه را اسکندر مقدونی در سال 323 ق.م در زمان حمله و حرکت به سوی شرق بر کرانه مدیترانه در خاک مصرساخت. این شهر پس از رکود آتن - پایتخت یونان - مرکز علم و تجارت شد و بزرگانی چوت اقلیدس و بطلمیوس و ارشمیدس را تربیت کرد. این شهر حتی موقعی که به دست مسلمانان فتح شد از مراکز مهم علوم یونانی بود و در انتقال علم و اندیشه یونانی به فرهنگ و تمدن اسلامی نقش مهمی داشت. درباره خصوصیات زندگی ارشمیدس اطلاعات زیادی در دست نیست. اما علاقه اش به ریاضیات و مسائل علمی مکانیک سبب شده است که کارهای با ارزشی از او باقی بماند. گفته می شود که وقتی به مساله ای علاقمند می شد از خوردن و خفتن غافل می شد و چنان خود را سرگرم کار و حل مشکل می کرد که هر مساله دیگری او را از کار باز نمی داشت. وقتی که ارشمیدس روی شن های ساحل دریا اشکال هندسی خود را رسم کرده بود سربازی بدون توجه با راه رفتن روی شن ها اشکال او را لگد کرد و ارشمیدس چنان اعتراض کرد که موجب خشم سرباز شد و سرباز با شمشیرش به ارشمیدس حمله کرد و او را کشت. از آثار علمی او می توان کشف قانون مایع ها و گازها ( معروف به قانون ارشمیدس در شاره ها). تعیین جرم حجمی طلا و تقره و بعضی فلزات دیگر و اختراع پیچ مخصوص حلزونی شکل به نام پیچ ارشمیدس برای بالا بردن آب اشاره کرد.
همچنین تالیف کتابهایی از جمله اصول مکانیک - درباره اجسام شناور - درباره کره و استوانه - اندازه گیری دایره و پیچ ها از دیگر کارهای برجسته این دانشمند دوران باستان است.
منبع :www.physicsir.com
ارشمیدس (Archimedes)
212 ق.م - 278 ق.م
ارشمیدس یکی از بزرگترین دانشمندان ریاضی و مکانیک در عصر خودش بود. پدرش فیدیاس که منجم بود او را برای آموزش از سیراکوز به مدرسه ریاضیات اسکندریه فرستاد. شهر اسکندریه را اسکندر مقدونی در سال 323 ق.م در زمان حمله و حرکت به سوی شرق بر کرانه مدیترانه در خاک مصرساخت. این شهر پس از رکود آتن - پایتخت یونان - مرکز علم و تجارت شد و بزرگانی چوت اقلیدس و بطلمیوس و ارشمیدس را تربیت کرد. این شهر حتی موقعی که به دست مسلمانان فتح شد از مراکز مهم علوم یونانی بود و در انتقال علم و اندیشه یونانی به فرهنگ و تمدن اسلامی نقش مهمی داشت. درباره خصوصیات زندگی ارشمیدس اطلاعات زیادی در دست نیست. اما علاقه اش به ریاضیات و مسائل علمی مکانیک سبب شده است که کارهای با ارزشی از او باقی بماند. گفته می شود که وقتی به مساله ای علاقمند می شد از خوردن و خفتن غافل می شد و چنان خود را سرگرم کار و حل مشکل می کرد که هر مساله دیگری او را از کار باز نمی داشت. وقتی که ارشمیدس روی شن های ساحل دریا اشکال هندسی خود را رسم کرده بود سربازی بدون توجه با راه رفتن روی شن ها اشکال او را لگد کرد و ارشمیدس چنان اعتراض کرد که موجب خشم سرباز شد و سرباز با شمشیرش به ارشمیدس حمله کرد و او را کشت. از آثار علمی او می توان کشف قانون مایع ها و گازها ( معروف به قانون ارشمیدس در شاره ها). تعیین جرم حجمی طلا و تقره و بعضی فلزات دیگر و اختراع پیچ مخصوص حلزونی شکل به نام پیچ ارشمیدس برای بالا بردن آب اشاره کرد.
همچنین تالیف کتابهایی از جمله اصول مکانیک - درباره اجسام شناور - درباره کره و استوانه - اندازه گیری دایره و پیچ ها از دیگر کارهای برجسته این دانشمند دوران باستان است.
منبع :www.physicsir.com
زندگینامه دانشمندان - دانشمند : افلاطون
افلاطون که یکی از بزرگترین فلاسفه جهان به شمار می رود، در آتن در سال 428 ق. م، در یک خانواده متشخص آتنی متولد شد. نام اصلی او« آریستو کلس» بود و نام افلاطون، بعد ها به مناسبت پیکر تنومندش به او داده شد.
او در یک خانواده اشرافی بزرگ شد. دوره جوانی او همراه بود با دوره درخشندگی فرهنگ آتنی و در همان دوران، در سن بیست سالگی با سقراط ملاقات کرد و شاگرد او شد. بستگانش اصرار داشتند که او به حرفه خانوادگی خود یعنی سیاست بپردازد، اما وقتی محاکمه و مرگ استادش را به دست سیاستمداران مشاهده کرد، سیاست را رها کرد. او در محاکمه سقراط حاضر بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت کرده است.پس از مرگ استاد، افلاطون آتن را ترک و به مناطق مختلفی نظیر مگارا و سیسیل سفر کرد که خطرات بزرگی هم برایش در بر داشت؛ تا جایی که اسیر شد و حتی در معرض مرگ قرار گرفت؛ اما سرانجام آزاد شد و به آتن باز گشت.
وی در بازگشت به آتن در سال 388 ق.م، « آکاد می» خود را با هدف ترویج و تشویق بی طرفانه علم، در این شهر بنا کرد. آکادمی افلاطون را به حق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید، زیرا در آنجا مطالعات و تحقیقات محدود به فلسفه محض نبود، بلکه رشته های وسیعی از علوم دیگر مانند ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی را نیز در بر می گرفت. جوانان از شهر های دور و نزدیک به آن جا می آمدند و علوم مختلف را فرا می گرفتند. یکی از همین جوانان، ارسطو بود که بعدها در زمره بزرگ ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر سرپرستی آکادمی و رهبری مطالعات، خود به تدریس نیز می پرداخت و شاگردانش از درس های او یادداشت بر می داشتند.
بسیاری از آثاری که از او باقی مانده، حاصل این درسهاست. شهرت و اعتبار افلاطون به عنوان یک فیلسوف بزرگ و آگاه، سبب شد تا حاکم سیراکوز از او دعوت کند تا برای تربیت جانشینش به آن جا برود. این سفر به علت حوادثی که پیش آمد، برای افلاطون جز رنج و دشواری در پی نداشت و او به آتن بازگشت. وی بعدها سفر دیگری هم به سیراکوز داشت که آن هم بی نتیجه بود. او از سال 360 ق.م که پایان سفر سومش بود، تا آخر عمر به فعالیت های علمی و فلسفی خود ادامه داد و در سال 348 ق.م درگذشت. افلاطون پایه گذار و در واقع طلایه دار بسیاری از مباحث عمیق فلسفی است. یکی از متفکران قرن بیستم می گوید: تمام تاریخ فلسفه تا به امروز، چیزی جز حاشیه نویسی بر آثار افلاطون نیست. او در فلسفه که تا آن زمان حول حقیقت واقعی اشیاء می گشت افق های تازه ای گشود و برای اولین بار مباحث گسترده معرفت شناسی را مطرح کرد. او حکیمی الهی بود و حقیقت چیز ها را ورای ماده و محسوسات و جزئیات می جست و بر همین اساس بود که نظریه خاص خود موسوم به نظریه مثل را طرح نمود. تفکرات وی، مسیر فلسفه را تعیین کرد و شاگرد بزرگش ارسطو در بستر نظریات او بود که حرکت فلسفی اش را آغاز نمود. از افلاطون آثار بسیار بر جای مانده است که شامل همه موضوعات مهم فلسفه و علوم انسانی می شود؛ مانند فیزیک، سیاست، اخلاق، منطق، زیبایی شناسی و غیره
… .
آثار افلاطون همه در شمار بهترین آثار فلسفی تاریخ هستند. از آن ها می توان به رساله های: تیمائوس، تئتتوس، مهمانی، فیدون و پارمنید س اشاره کرد. مهم ترین ومشهور ترین اثر او جمهوری نام دارد که جزو ده کتاب برتر تاریخ محسوب می شود. مسئله عمده ای که افلاطون با آن روبرو بود، این بود که آیا جهانی که انسان در پیرامون خود درک می کند، واقعیت دارد یا ندارد؟ اگر واقعیت دارد، چرا متغییر است و ثابت نیست؟ و اگر واقعیت ندارد، پس آنچه هست، چیست؟ او می دید که همه چیز در حال تغییر و تحول است و حقیقت، چیزی است که همواره ثابت است و اصولا ما به چیزی که مدام در حال دگرگونی باشد، واقعیت نمی گوییم. در واقع او در پی کشف رابطه میان دو امر در اشیا و موجودات بود:میان ثبات موجودات و میان دگرگونی موجودات و جهان. مانند فلاسفه پیش از سقراط، افلاطون عقیده داشت که تمام طبیعت در حال حرکت و تغییر است. تمام چیزها از ماده ساخته شده اند و در اثر زمان دچار فرسایش می شوند.اما چیزهایی هم هستند که جاودانه و تغییر ناپذیرند. آنها قالب ها یا صورت های موجوداتند.مثلا تمام انسان ها به وجود می آیند و می میرند، اما یک چیزی هست که همه انسان ها به طور مشترک دارند، چیزی که سبب می شود آنها را انسان بدانیم. آن چیز، الگو، قالب و یا همان صورت انسان است.
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 17 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
2
ناهمواریهای اروپا چگونه است ؟
موقعیت اروپا :
اروپا از کم جمعیت ترین قاره های جهان است.
قاره ی اروپا را می توان دنباله ی قاره ی پهناور و مرتفع آسیا دانست و به همین دلیل برخی از جغرافی دان ها دو قاره ی آسیا و اروپا را یک قاره دانسته و آن را اوراسیا گفته اند.
رشته کوه های اورال به عنوان یک مرز طبیعی این دو قاره را از یکدیگر جدا می سازد.
اروپا در منطقه ی معتدل قرار گرفته و بیشتر قسمت های آن دارای آب و هوای مساعد و زمین های قابل کشاورزی است.
3
اروپا قاره ای کوچک اما پر جمعیت است.
به نقشه مقابل خوب دقت کنید . کادر را حرکت دهید.
موقعیت و اسامی رود ها، کوهها ،دریاها و اقیانوس ها و ... را خوب به خاطر بسپارید.
( اقیانوس اطلس ، اقیانوس منجمد شمالی ، کوه های اورال ، دریای مدیترانه ، کوه های آلپ، تنگه جبل الطارق ، دریای سیاه ، پیرنه، شبه جزیره ی اسکاندیناوی ، ایسلند ، دریای شمال )
4
تاریخ اروپا در قرون وسطا
قرون وسطا که بین قرن پنجم تا پانزدهم میلادی است از اواخر دوره ساسانی و ورود اسلام به ایران شروع می شود و تا پایان دوره تیموریان در اروپا ادامه دشته است و علت این نامگذاری آن است که از نظر اروپاییان این دوره بین دو دوره از تاریخ آنها یعنی قرون قدیم یا باستان و قرون جدید قرار گرفته است .
لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : وورد
نوع فایل : word (..doc) ( قابل ویرایش و آماده پرینت )
تعداد صفحه : 29 صفحه
قسمتی از متن word (..doc) :
1
کنستانتن
سلطنت مسیحی و شرقی
سلطنت کنستانس، که در طی آن امپراتوری بت پرست یک امپراتوری مسیحی گردید و (رم) بنفع قسطنطنیه اولویت خود را از دست داد، آغاز تاریخ بیزانس را مسلما تعیین می کند. ولیکن باید یادآور شد که میان تاریخ رم و تاریخ بیزانس یک بریدگی واضح وجود ندارد، زیرا تاریخ بیزانس، در مدت قریب به سه قرن ، تا موقعیکه (ژوستی نین) موفق شد وحدت امپراتوری را درباره تامین کند، چنان به نظر می رسد که دنباله تاریخ رم بوده است. در طی این سه قرن بود که میراث رم و یونان که در نتیجه تهاجم ملل وحشی مورد تهدید قرار گرفته بود کم کم به بیزانس انتقال یافت و امپراطوری، در نتیجه نفوذهای عمیق، صفات اساسی مربوط به امپراطوری بیزانس را تحصیل کرد.
بحران قرن سوم – این واقعه، مانند تمام وقایع بزرگ منشاء و مبداء بسیار دوری دارد. میتوان بدون اغراق ادعا کرد که تخم سلطنت کنستانس در امارت (اوگوست) پاشیده شده بود. فقط قرن سوم را در نظر بگیریم. پس از درخشندگی سلسله(آنتوان)، بعد از این قرن شایان توجه(صلح رومی) یعنی قرن دوم، امپراتوری دچار بحران مدهشی شد که چیزینمانده بود آنرا نابود سازد. بحران داخلی: امپراطور را هوس یا طمع سربازان بر تخت می نشاند یا از تخت میاندازد، برخی از آنان فقط چند روزی حکومت میکنند، تقریبا همه کشته می شوند. ضعف بزرگ حکومتی را که (اوگوست) تاسیس کرده بود هرگز تا این اندازه نفهمیده بودند. قاعده و قانون وراثت در امپراطوری وجود نداشت. بحران خارجی: در سرتاسر مرزهای طولانی کشور، ملل وحشی سرحدی را که هاردی
3
1- Hadricn
برپا کرده بود مورد حمله قرار دادند و شکافتند. حتی ایتالیا در معرض تهدید واقع شد و برای اینکه لامحاله رم از خطر یک حمله ناگهانی در امان باشد اورلین2- Aurelien
حصار محکم شهر را ساخت . بحران اقتصادی: تجارت متوقف و مزارع متروک یا ویران شدند، مالیات دیگر وصول نمی شد و پول ارزش خود را از دست داده بود.
بالاخره بحران مذهبی و اخلاقی: مدت مدیدی بود که بت پرستی به شکلی که اوگوست سعی کرده بود آنرا دوباره زنده کند موجبات رضایت وجدانهای نگران مردم را فراهم نمی ساخت. مذاهب و خرافات مشرق زمین در تمام امپراتوری پراکنده شده و عجیب ترین عقاید و غریب ترین رسوم در کشور پهلوی یکدیگر داشتند و به همدیگر مخلوط می شدند. تمایل به سوی یک دین که از این دنیای اغفال کننده انسان را دور می سازد و مقصد و غایه حیات روی زمین را به عالم دیگری منتقل می کند مشهور می گردید. عالیترین افکار به طرف پرستش خدای یگانه جلب میشد.آئین مسیح بی سروصدا سازمان و شریعتی برای خود تهیه و تکمیل می کرد.
معذلک در قرن سوم چند امپراطور قوی الاراده یا دارای حسن نیت دیده شدند. وای همه آنها به استثنای عده معدودی، پیش از آنکه بتوانند کار سودمندی انجام بدهند، به دست سربازان خود به قتل رسیدند، همه مجبور شدند که وقت کوتاهی را که لطف دسته های سربازان برای ایشان باقی می گذاشت بدین منظور صرف کنند که از یک مرز به مرز دیگری بدوند تا گشادترین رخنه هائی را که آنجا سیل سپاهان وحشی داخل کشور می شد مسدود سازند. باید منتظر سلطنت دیو کلسین Diocletien
بود(از سال 285 تا 305) تا مشاهده شود که یک اراده قومی از انحطاط امپراطوری مانع شد و بوسیله یک اصلاح متهورانه از درسهای آشوبهایی که قریب یک قرن طول کشید استفاده کرد.
4
(دیوکلسین) و نخستین اصلاحات- دیو کلسین نه تنها باین علت که سلف بلافصل کنستانس بوده شایستگی آنرا دارد که یک لحظه جلب توجه ما را بکند، بلکه همچنین بعلت اینکه او یک امپراطور بود که امپراطوری را بوسیله تحمیل اصلاحاتی که از نظر عمق به پایه اصلاحات(اوگوست) یا (هاردین) می رسید نجات داد. چه بسا مواردیکه (کنستانس) عملیات(دیو کلسین) را ادامه داده، تکمیل کرده یا مجاز نموده است، و تعیین سهمی که برای آن باید قائل شد دشوار است.
(دیو کلسین) بود که امپراطور را به یک شخص مقدسی مبدل کرد که او را بر طبق رسومی که دقیقا ترتیب داده شده و تقلیدی از تشریفات دربارهای شرقی است می پرستند: در مقابل او سجده می کنند و دامن جنبه ارغوانی او را می بوسند.و(دیو کلسین) بود که اصل سلطنت استبدادی و اصل تمرکز اداری را که مولود مستقیم اصل مذکور است تا آخرین نتایج آنها پیش برد: سنا دیگر هیچ گونه عملی نداشت و احکامی که از طرف مجلس سنا صادر گردید حذف شد و ایالات مربوط به سنا با آخرین امتیازات ایتالیا از بین رفتند و کلیه اداره امور امپراطوری بشورا و دفاتر و عمال امپراطور واگذار شد.
دیو کلیسن از طرف دیگر خطراتی را که هرج و مرج نظامی برای امپراطوری تولید کرده بود به خاطر آورد و مشاغل کشوری و فرماندهی های نظامی را از یکدیگر دقیقا تفکیک نمود و قوای نظامی را از دست فرمانداران ایالات بیرون آورد و سرداران را از هر نقشی در امور اداری محروم ساخت.
بالاخره (دیو کلسین) می بایست بالضروره دو مسئله را که نجات امپراطوری به آنها بستگی داشت و عبارت بود از دفاع سرزمین و ترتیب وراثت حل نماید. بلاشک به منظور حل مسئله اولی و بدین علت فهمید که یک امپراطور بتنهایی ممکن نیست که مرز طولانی کشور را دفاع کند، دیو کلسین از سال 286 ماکسسیمین
4
Maximien
را به عنوان((اوگوست)) (اوگوست)Auguste در اینجا اسم خاص نیست. بطوریکه در متن بعدا ملاحظه خواهد شد لقب و عنوان یکی از شرکای امپراطور است.
بخود ملحق ساخت و دفاع باختر را به وی سپرد و دفاع خاور را برای خودش نگاه داشت. در اینجا طرداً للباب خاطر نشان کنیم که امپراطوری خواه و ناخواه بسوی تفکیک و تجزیه میرفت و از همان موقع تفوق مشرق یونانی بر مغرب لاتینی شناخته می شد.
وعلی الظاهر برای اینکه اساسنامه وراثت تاج و تخت به امپراطوری، که همواره فاقد آن بوده داده شود، دیو کلسین در سال 293 سلطنت دونفری را به سلطنت چهار نفری (تترارشیTetrarchie ) مبدل نمود و بود((اوگوست)) دو ((قیصر)) بنام (کنستانس کلور) Constanere Chlore
و (گارا) Galere
را ملحق نمود. این دو قیصر می بایستی فعلا در امور اداری بدو ((اوگوست)) کمک کنند و در آتیه به جانشینی آنان تعیین شده بودند.
(دیو کلسین) می خواست طرز کار سازمانی را که ترتیب داده بود مشاهده نماید. در ضمن شرکت(ماکسیمین) در امپراطوری، او یک شرط قائل شده بود و آن شرط این بود که هر وقت خود(دیو کلسین) استعفا بدهد ماکسیمین نیز باید استعفا بدهد.
این واقعه که یکی از عجایب این سلطنت بزرگ است در سال 305 بوقوع پیوست.(دیو کلسین) در کاخ عالی و به طرز کاملا شرقی که در (اسپالاتو) برای خود ساخته بود انزوا اختیار کرد.(کنستانس کلور) و (گالرا) بسمت((اوگوست)) تعیین شدند.